تو را آیینه می خواهم نشینی روبرو امشب
غم دل را بگویـــم از برایت مو به مو امشب
گذارم ســــر به دامانت بریزم اشک شوقـــم را
شود سِیلی روان ، ریزد به دریا جو به جو امشب
برون آید زِ هـــــر سنگی صدای نــــاله و فریاد
نوای عشق شیرینم ، رود از کو به کو امشب
برایت هدیه ای دارم ، گلــــی از باغ زیبــــــایی
به زلفانت زنم هر دم ، ببویی بو به بو امشب
نمی خـــواهم کس دیگــــر ببیند روی مـــــــاهت را
کنم ازجان نگاهی بر دو چشمت سو به سو امشب
نهم پا در رکابی تا ، رسم بر کوی آن دلبـر
بگردم تا بجویم یار خود را ، پو به پو امشب
زبان عشــــق ما را کس نمی داند چه می گوییم
معماییست بس دشوار و رازی تو به تو امشب
دلم از سینه بیرون ، غرقِ امید است
که تا شـــــاید کند با یار دیرین گفتگو امشب
نظرات شما عزیزان: